Thursday, January 9, 2014

خ

خائن همیشه خائف است

شخص خطاکار به علت اعمال بد خود در ترس و نگرانی به سر می‌برد.

خارْخَسَک [خارْخاسَک] زیرِ دُمبِ کسی در آوردن

دچار هوس‌های ناشایست شدن. به فکر طغیان افتادن. دل به کس یا جایی سپردن. هوایی شدن.

خار را در چشم دیگران دیدن و تیر را در چشم خود ندیدن

آینة خود را گم کردن.

خاشاک [گُه] به گاله ارزانی، شنبه به جهود

آب حمام، مْفتٍ فاضل‌آب.

خاک از گُردة کسی بلند شدن

زحمت کشیدن و نان خود را با کار خود به‌دست آوردن. اهل کار بودن.

خاک برایش خبر نَبَرد

هنگامی که از مْرده بدگویی می‌کنند یا رازی که او در حیاتش نفهمیده فاش می‌کنند این جمله را می‌گویند.

خاک جایی را به توبره کشیدن

جایی را ویران کردن. جایی را با خاک یک‌سان کردن.

خاک مُرده روی جایی پاشیدن

خاموشی و سردی و سکون گورستان را بر جایی حکم‌فرما کردن.

خاکی به سر خود کردن [ریختن]

راه حلی برای گرفتاری خود جْستن.

خاله سوسکه به بچه‌اش می‌گوید قربانِ دست و پای بلوریت [نازکت]

بچه سوسکه از دیوار بالا می‌رفت مادرش می‌گفت قربان دست و پای بلوریت برم.

خانه‌ات آباد [آبادان]

برای تشکر، تحسین یا دعا می‌گویند.

خانه از پای‌بست ویران است      خواجه در بند نقش ایوان است

1. اصل را رها کردن و به فرع توجه کردن. 2. به‌جای به‌دست آوردن فضایل اخلاقی و انسانی، ظاهر خود را آراستن.

خانه‌ای را که دو کدبانو است خاک تا زانو است

آشپز که دوتا شد، آش یا شور می‌شود یا بی‌نمک.

خانة خرس و بادیة مس؟

انتظار نابه‌جا داشتن. کنایه از چیز پربها که طبعاً در جای محقر پیدا نمی‌شود. دوچیز که با هم جمع نشوند. مترادف: خانة خرس و آونگٍ انگور [انگور آونگ]؟ یا: از دیگ چوبی کسی حلوا نخورده. یا: حمام ده را چه به بوق؟

خانة ظالم به آه مظلوم گرم است

آبادی مٍی‌خانه زِ ویرانی ماست.

خانة عروس بزن و بکوب است خانة داماد (هیچ) خبری نیست

برای ریشخند کسی می‌گویند که خیالی را حقیقت پندارد و برای امری که انجامش مشکوک است شادی کند. صورت دیگر: خانة داماد هیچ خبری نیست خانة عروس بزن و بکوب است.

خانة قاضی گردو بسیار است اما شماره دارد

هرچیزی حساب و کتاب دارد. اگر شخصی ثروت‌مند است دلیل نمی‌شود که بی‌حساب چیزی به کسی ببخشد. هرچیز زیاد را نباید بدون حساب و کتاب دانست.

خانه نشینی بی‌بی از بی‌چادری است

از نداشتن وسیله و امکانات لازم دست به کاری نزدن. صورت دیگر: خانه ماندن عروس از بی‌چادری است.E آب گیرِ کسی نیامدن وگرنه شناگر ماهری بودن.

خجالت را خوردن و آبرو را قی کردن

بسیار گستاخ و وقیح بودن. بی‌شرم و حیا بودن. صورت دیگر: حیا را خوردن و آبرو را قی کردن.

خدا از دهان کسی بشنود

اِن‌شاءالله. ای کاش آن‌چه گفته می‌شود بشود.

خدا از رگ گردن به آدم [بنده(اش)] نزدیک‌تر است

1. خدا بندة خود را به حال خود رها نمی‌کند. 2. خدا در همه‌حال حاضر و ناظر اعمال و افعال بندگانش است.

خدا از عمر آدم بردارد بگذارد روی عقلش

انسان نادان هرچه عمرش درازتر باشد فلاکت و بدبختی‌اش بیش‌تر است. عمر کوتاه و مفید از عمر بلند و بی‌هوده بهتر است.

خدا این چشم را به آن چشم محتاج نکند

خدا کسی را به کسی ـ حتّی نزدیکانش ـ محتاج نکند. احتیاج بسیار سخت و ناگوار است.

خدا برای کسی خواسته، اگر حضرت عباس بگذارد

اگر دیگران بگذارند و از سر حسادت یا عداوت مانع نشوند خداوند زمینة مساعدی برای او به‌وجود آورده است.

خدا به کسی عقل و به دیگری پول بدهد

به کسی می‌گویند که کار ابلهانه‌ای انجام داده باشد. صورت دیگر: خدا یک عُقلی به تو بدهد و یک پولی به من.

خدا بزرگ است

آینده نامعلوم است ولی امید هست که خدا لطفی بکند و کارها درست شود.

خدا پدرش را بیامرزد که گفت، پدرش را بیامرزد که شِنُفْت

پند دادن و پند شنیدن هردو خوب و لازمند.

خدا پنج انگشت را یک‌سان نیافریده

آدم تا آدم فرق می‌کند.

خدا چاه داده چشم هم داده

دقت و احتیاط بر عهدة خود انسان است.

خدا خر را شناخت شاخش نداد

به کسی می‌گویند که اگر وسیله‌ یا موقعیتی داشت از آن سوء استفاده می‌کرد. مترادف: گربة مسکین اگر پُر داشتی        تخم گنجشک از زمین برداشتی.

خدا درد داده دوا هم داده

همة گرفتاری‌ها چاره پذیر است.

خدا در و تخته را خوب با هم جفت می‌کند

در مورد پیوند مناسب بین دونفری می‌گویند که خصوصیات‌شان شبیه هم است و به هم می‌خورند. صورت دیگر: خدا نجار نیست اما در و تخته را خوب جور می‌کند.

خدا دیرگیر است اما سخت‌گیر است

از خشم خداوند نباید غافل بود.

خدا را بنده نبودن

بسیار متکبر و مغرور بودن. به زمین و آسمان فخر فروختن. مترادف: ناز بر فلک و حکم بر ستاره کردن.

خدا را چه دیده‌ای

خدا بزرگ است.

خدا روزی رسان است اما اِهِنّی هم می‌خواهد

از تو حرکت از خدا برکت. مترادف: اگر گرسنه‌ای بار ببر آسیاب. یا: خرِ خوابیده جو نمی‌خورد. یا: به امید ونت نباش یک زور هم خودت بزن. یا: اسب دونده کاه و جْوُش را زیاد می‌کند.

خدا روزیت را جای دیگر حواله کند

نوعی جواب رَد دادن است.

خدا گر زِ حکمت ببندد دری        به رحمت گشاید در دیگری

چو ایزد به حکمت ببندد دری        به رحمت گشاید در دیگری.

خدا نصیب گرگِ بیابان [کافر] نکند

در مورد هر چیز زشت یا هر امر مشکل و زجرآور می‌گویند.

خدا یک‌ جو بخت بدهد

وقتی از خوشبختی دیگران صحبت می‌شود می‌گویند.

خدا یک عقلی به تو بدهد یک پولی به من

خدا به کسی عقل بدهد و به کسی پول.

خدا یکی، خانه یکی، یار یکی

همان‌طور که خدا یکی است زن و همسر هم باید یکی باشد.

خر آخورش را گُم نمی‌کند

به جز سود خود اندیشه‌ای در سر نداشتن. منافع خود را شناختن.

خر آوردن و باقالی [رسوایی / خجالت / روسیاهی / معرکه] بار کردن

بدبختی یا رسوایی به‌پا شدن. خرابی جبران ناپذیر به بار آمدن.

خر اَر جُل زِ اطلس بپوشد خر است

فرومایه اگر هرچقدر هم ظاهرسازی کند همان خواهد بود که هست. بیت: نه مْنعم به مال از کسی بهتر است         خر اَر جْل زِ اطلس بپوشد خر است.

خر با تمام خریتش یک‌بار بیش‌تر پایش به چاله نمی‌رود

آدم یک‌بار پایش توی چاله می‌رود.

خربزه که خوردی باید پای لرزش هم بنشینی

کسی که بدون مطالعه دست به کاری می‌زند باید عواقب آن را نیز تحمل کند. مترادف: توی آب رفتن خیس [تَر] شدن هم دارد.

خر به بوسه و پیغام آب نمی‌خورد

تا نباشد چوبِ تر فرمان نبرد گاو و خر.

خر به خرابه می‌رود [خرابی به بار می‌آورد] گوش و دُمِ گاو را می‌بُرند

کسی را به جرم دیگری تنبیه کردن. گناه کسی را به گردن دیگری انداختن. قضاوت نـاعادلانه کـردن. متـرادف: خطا کرد در بلخ آهنگری        به شوشتر زدند گردن مٍسگری [دیگری] یا: گُنَه کنند گاوان کدخدا تاوان دهد. یا: خره خرابی می‌کند از چشم گاو می‌بینند. یا: زورش به خر نمی‌رسد پالانش را برمی‌دارد [می‌زند]. یا: دادگاه [دیوان] بلخ.

خرت به چند (است)؟

کنایه از اعنتا کردن به کسی.

خر بیار باقالی بار کن

خر آوردن و باقالی بار کردن.

خر تو خر بودن

هرج و مرج، آشفتگی و بی‌نظمی بر جایی حاکم بودن. مترادف: شیر تو شیر بودن. یا خر تو الاغ بودن.

خرج عزا و عروسی را خدا می‌رساند

آن‌چه مقدر است به یاری خدا از پیش می‌رود.

خرج که از کیسة مهمان بُوَد        حاتم طایی شدن آسان بُوَد

از کیسة خلیفه بخشیدن.

خر خرابی می‌رساند گوش گاو را می‌برند

خر به خرابه می‌رود گوش و دُم گاو را می‌بْرند.

خر خود را راندن

یکدندگی کردن. فقط طبق فکر و نظر خود رفتار کردن.

خر خود را سوار بودن

خود رأی بودن. فقط حرف خود را قبول داشتن.

خر را با خور [آخور] خوردن و مُرده را با گور

بسیار پرخور بودن. خوب و بدٍ غذا را تشخیص ندادن و همه‌چیز را با ولع خوردن. حریص بودن.

خر را با نمد داغ کردن

مکر و حیله به کار بردن. کسی را به تردستی و حیله‌گری فریب دادن.

خر را که ببرند عروسی نه برای خوشی است برای آب و هیزم کشی است

آن‌که زحمت‌کش است هیچ‌گاه شانه‌اش از بار زحمت خالی نیست. مترادف: خروس [جوجه] را هم در عروسی می‌کشند هم در عزا. یا: خاله را می‌خواهند برای درز و دوز. صورت دیگر: خر را می‌برند عروسی که آب و هیزم بارش کنند.

خر را گم کردن و پی نعلش [افسارش] گشتن

اصل را از دست دادن و دنبال فرع رفتن. مترادف: اسب را گم کردن و دنبال نعلش گشتن.

خر رفتن و الاغ برگشتن

تغییری نکردن. بهتر نشدن که بدتر شدن.

خر رفت و رَسَن بُرد

امیدی که بود بر باد رفت. مترادف: گربه آمد دنبه را بْرد خورد.

خر زاد و خر زید و خر مُرد

در تمام مدت زندگی خود نادان و ابله بودن.

خرس در کوه، بوعلی‌سینا است

در محیط بی‌خردان هر کم‌خردی می‌تواند ادعای نبوغ و آگاهی کند. E آدمِ یک‌چشم توی شهر کورها پادشاه است.

خرسِ ون سوراخ

به کسی که کارهای کودکانه و دونِ شأن خود انجام دهد می‌گویند.

خر کریم را نعل کردن

با رشوه دادن کار خود را راه انداختن.

خر کسی از پل گذشتن

کار کسی انجام شدن و گرفتاریش برطرف شدن. مشکل کسی حل شدن. به مراد خود رسیدن.

خر کسی به گِل ماندن

گرفتار شدن. دچار مشکل شدن. واماندن.

خر کسی را نعل کردن

رشوه دادن. مترادف: سبیل کسی را چرب کردن. دَم کسی را دیدن.

خر گوزید کرایه باطل شد

بهانه‌گیری برای زیر قول و قرار خود زدن. دبه کردن. زیر چیزی زدن.

خر گوشِ هرمز را سگ هرمز می‌گیرد

آهن آهن را از کوره می‌کشد.

خَرِ ما از کرّگی دُم نداشت

از ترس ضرر و زیان بیش‌تر قید طلب یا معامله‌ای را زدن.

خرمگس معرکه شدن

مزاحم شدن. فضولی کردن. بین کلام دیگران دویدن.

خرِ من هم نَرِ نَر نبود

هنگامی که کسی در برابر حقیقتٍ نافی مدعای خود از رو نرود یا رندانه گفتة خود را به گونة دیگر جلوه دهد عبارت را به طعنه می‌آورند.

خرها را نعل می‌کردند شتره هم پایش را بلند کرد

کنایه به کسانی است که در هر امر مربوط یا نامربوط اظهار وجود می‌کنند. صورت دیگر: اسب‌های شاهی را نعل می‌کردند کک و پشه و هم پایشان را بلند کردند [جلو آوردند].

خره خرابی می‌کند از چشم گاو می‌بینند

خر به خرابه می‌رود گوش و دُم گاو را می‌بْرند.

خر همان خر است فقط [اما] پالانش عوض شده

لباس یا مقام تازه در شخصیت فرد تأثیری ندارد. همان آدم تو خالی و همیشگی بودن و فقط ظاهر خود را عوض کردن. ثابت ماندن باطن چیزی در عین تغییر ظاهر آن. مترادف: به سنجد قبیده‌بادام گفتن.

خَسَرالدّنیا و الاخِرَه شدن [بودن]

هم دنیا و هم آخرت کسی خراب شدن.

خَسَن و خُسین هرسه دختران معاویه بودند

سراپای حرف کسی کاملاً غلط بودن.

خشت اوّل چون نهد معمار کج        تا ثریا می‌رود دیوار کج

کاری که از ابتدا با اشتباه و ندانم‌کاری شروع شود تا آخر اشتباه پیش خواهد رفت و عاقبت خوشی نخواهد داشت.

خشتک کسی را درآوردن

کسی را بی‌آبرو کردن. کسی را رسوای خاص و عام کردن. پدر کسی را درآوردن. صورت دیگر: خشتک کسی را سرش کشیدن.

خشت که به آسیا بردی خاک نصیبت می‌شود

از هر دست (که) بدهی با همان دست پس‌می‌گیری. E جواب «های» «هوی» است.

خشک و تر با هم سوختن

آتش دوست و دشمن ندارد.

خطا از کوچک‌تر و بخشش از بزرگ‌تر

مترادف: گُنه‌کارِ پشیمان را نبخشیدن ستم باشد.

خطا کرد در بلخ آهنگری       

                            به شوشتر زدند گردن مِسگری [دیگری]

خر به خرابه می‌رود گوش و دُمِ گاو را می‌برند.

خُفته را خُفته کی کند بیدار؟

از درمانده و ناتوان انتظار مدد نباید داشت. کسی که خودش مشکلی دارد نمی‌تواند مشکل مشابه دیگران را حل کند. مترادف: کوری نگر [کجا / چِسان] عصاکشِ کورِ دِگر شود.

خَلا [نجاست] را هرچه هم بزنی گندش بیش‌تر می‌شود

مشاجرات خصمانه و دعواهای خانوادگی هرچه دنبال شود بیش‌تر باعث هتک ‌حرمت و بی‌آبرویی طرفین می‌شود. صورت دیگر: سیر را هرچه بیش‌تر بکوبی بوگندش بلندتر می‌شود.

خلایق هرچه [هرآن‌چه] لایق

هرکس به اندازة لیاقتش نصیبش می‌شود و پیشرفت می‌کند.

خوابت خوش، اما تعبیری ندارد

آرزو و امید بی‌حاصل داشتن. مترادف: آرزو بر جوانان عیب نیست. یا: خواب دیدی خیر باشد. صورت دیگر: خواب بی‌تعبیری است.

خواب زن چپ است

آن‌چه زن در خواب ببیند عکس آن پیش می‌آید و تعبیرش معکوس است.

خوابیده پارس کردن

1. خطرناک نبودن. توپ توخالی بودن. 2. با وجود عجز و ناتوانی قیل و قال و  تهدید کردن.

خواستن [آمدن / رفتن] اَبرو را درست کردن (زدن) چشم را کور کردن

آمدن ابرو را درست کردن، (زدن) چشم را کور کردن. مترادف: خواستن [آمدن / رفتن] بهتر کردن، بدتر کردن.

خواست توانستن است

با خواستن یک چیز و با قدم برداشتن در راه به‌دست آوردن آن می‌توان به آن‌ چیز دست پیدا کرد. مترادف: تا نگٍرید طفل ننوشد لَبُن.

خواستن [آمدن / رفتن] ثواب کردن، کباب شدن

آمدن ثواب کردن، کباب شدن.

خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

برای کسی بمیر که برایت تَب کند.

خواهی نشوی رُسوا هم‌رنگ جماعت شو

برای وصلة ناجور یک جمع نبودن باید شبیه آن‌ها شد.E اگر به شهر یک چشمی‌ها وارد شدی یک چشمت را هم‌بگذار.

خوب‌رویان گشاده‌رو باشند        تو که روبسته‌ای مگر زشتی

برای تحریک دختران برای برداشتن حجاب گفته می‌شود.

خود بُریدن و خود دوختن

سرخود و بدون هم‌آهنگی با دیگران کاری را انجام دادن. به نظر دیگران اهمیت ندادن. مترادف: خود زدن و خود رقصیدن.

خود را به کوچة علی‌چپ زدن

خود را به نفهمی زدن. اطلاع داشتن از چیزی و اظهار بی‌اطلاعی کردن. تجاهل کردن. به روی خود نیاوردن.

خود را به موش‌مُردگی زدن

خود را بیمار و ناتوان نشان دادن.

خود را نخود هر آش کردن

خود را با پررویی در کار دیگران دخالت دادن. در هر کاری فضولی و دخالت بی‌جا کردن.

خود زدن و خود رقصیدن

خود بریدن و خود دوختن.

خود شِکن آینه شکستن خطاست

انسان باید انتقاد پذیر باشد و نواقص خود را برطرف کند نه این‌که منتقد خود را سرزنش کند.

خود کرده را تدبیر نیست

آدم از ضرری که خود دانسته و فهمیده باعث آن شده نباید گٍله کند.

خود گویی [گوزی] و خود خندی عجب [خود] مردِ هنرمندی!

به کسی می‌گویند که به عمل ناپسند و بدٍ خود افتخار کند یا از کارِ نه‌چندان خوب خود تعریف کند.

خودم کردم که لعنت بر خودم باد

وقتی می‌گویند که از اشتباهی به شدت پشیمان شده‌اند. مترادف: خودکرده را تدبیر نیست.

خوردن، یک آب هم رویش [بالایش]

پول یا چیزی از کسی گرفتن و پس ندادن.

خوش [خوشا] آن چاهی که آب از خود برآرَد

چاه باید از خودش آب داشته باشد.

خوشا به حال آن‌ها که مُردند و فلان چیز را ندیدند

بد گویی کردن از چیزی.

خوشبخت آن که کرّه‌خر آمد و الاغ رفت

آن که فهمید مْرد، آن که نفهمید بْرد.

خوشبخت خودم که خر ندارم از کاه و جوِش خبر ندارم

آسوده کسی که خر ندارد        از کاه و جوِش خبر ندارد.

خوش بُوَد گَر مَحک تجربه آید به میان       

                                    تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد

در آزمون و تجربه است که ضعف و سستی آدم متظاهر آشکار می‌شود. E تا سیه روی شود هر که در او غٍش باشد.

خوش‌تر آن باشد که سِرِّ دل‌بران       گفته آید در حدیث دیگران

راز و نیاز خود را در حکایت دیگری باز گفتن. از نقل دیگران مقصود خود را از پیش بردن. مترادف: به در می‌گویم دیوار تو گوش کن.

خون خونِ کسی را خوردن

بسیار عصبانی و ناراحت بودن نتوانستن خشم خود را آشکار کردن. حرص و جوش بیش‌ از اندازه خوردن.

خون را با خون نمی‌شورند

مقابله‌به‌مثل کردن و انتقام گرفتن فایده‌ای ندارد. زشتی را با زشتی پاک نمی‌کنند. باید گذشت کرد.

خونِ کسی از خون دیگران رنگین‌تر بودن

از دیگران عزیزتر بودن. عزیز کرده بودن.

خونِ کسی از خونِ دیگران رنگین‌تر نبودن

حقی بیش‌تر از دیگران نداشتن. برتری بر دیگران نداشتن.

خونِ کسی را توی شیشه کردن

1. کسی را زیر فشارهای طاقت‌فرسا قرار دادن. کسی را استثمار کردن. کسی را به کارهای سخت وا داشتن و از قٍبُلِ او بهره بردن. 2. قصد جانِ کسی را داشتن. کسی را زجر دادن و کشتن. 3. گران‌فروشی کردن.

خیاط تو کوزه افتاد

به طعنه‌زننده و شماتت کننده‌ای می‌گویند که خود دچار همان چیزی بشود که از آن انتقاد می‌کرد.

خیال پیشکی مایة شیشَکی

(شیشَکی: صدایی شبیه گوز است که از دهان درآورند به معنی آن‌که گوینده لاف می‌زند و ادعای زیادی می‌کند یا چرت و پرت می‌گوید) به کسی می‌گویند که قبل از به‌دست آوردن چیزی با خیال آن خوش باشد. مترادف: خواب دیدی خیر است. یا: خانة داماد هیچ خبری نیست خانة عروس بزن و بکوب است.

خیال کردن علی‌آباد هم شهری است

خیال واهی داشتن. به چیز کوچکی اهمیت زیادی دادن.

خیال کرده از دماغ فیل افتاده

پْر اِفاده و متکبر بودن.

خیال کرده شاخ [یر] غول را شکسته است

فکر می‌کند کار بزرگی انجام داده درحالی که این‌طور نیست.

خیرالامورِ اوسطِها

اعتدال بهترین روش‌ها است. مترادف: نه چندان بخور کز دهانت برآید       نه چندان که از ضعف جانت برآید.

خیلی خوش پَر و پا است لب خزینه هم می‌نشیند

به کسی که کار زشت خود را عیان کرده باشد می‌گویند تا خود را جمع‌وجور کند. صورت دیگر: خیلی خوش‌چْس است جلوِ [دَمِ] باد هم می‌نشید.

خیمه روی آب زدن

کار بی‌ثبات یا زیان‌آور کردن.

-------------------------------------
آ | ا | ب | پ | ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و هـ ی
-------------------------------------

No comments:

Post a Comment