گاوان و خران بار بردار بِهْ زِ آدمیانِ مردمآزار
انسان مردمآزار
از حیوانات هم کمارزشتر است.
گاوَم است و آبم است نوبت
آسیابم است
← سٍپِلشک آید و
زن زاید و مهمان عزیزت زِ در آید.
گاو نر میخواهد و مرد کهَن
← کار هر بز نیست
خرمن کوفتن گاو نر میخواهد و مرد کهن.
گاو نُه من شیردِه بودن
با یک حرف یا
یک عمل ناشایست همة نیکیها و زحمات خود را ضایع کردن.
گاوی که سرِ لیسه نرود نمک
هم نمیخورد
← از تو حرکت از
خدا برکت.
گدا به گدا رحمت به خدا
وقتی میگویند
که محتاجی از محتاجتر از خود درخواست کمک بکند.
گدا را چه
صَنّار [یک نان] بِهِش بدهی، چه صنار [یک نان] اَزش بگیری
شخص بیچیز
نه بدان گرفتن توانگر خواهد شد نه بدان دادن بیچیزتر.
گذر پوست به دباغخانه میافتد
[است]
عاقبت به نتیجة
اعمال خود رسیدن. سرانجام سر و کار کسی با کسانی که روزی به آنها بد کرده افتادن.
گربه [هیچ گربهای] برای
رضای خدا موش نمیگیرد
1. تلاش و
زحمت هرکس برای کسب سود است. هیچکس بدون مزد کاری انجام نمیدهد. 2. کسی که به ظاهر درراه خدا کار میکند
احتمالاً مقاصد شومی یا طمع چیزی را دارد.
گربه به دنبه افتاد سگ به شکمه
افتاد
به آدم بسیار
پْرخور و شکمو میگویند که با حرص و ولع غذا میخورد.
گربه [گربهه] دستش به گوشت
نمیرسد میگوید: «(پیفپیف) بو میدهد.»
کسی که
توانایی انجام کاری یا بهدست آوردن چیزی را ندارد سعی میکند آن را بیاعتبار کند.E آدم کچُل از زُلْف خوشش نمیآید.
گربه را دَم حجله کشتن
در اولین
برخورد با قدرتنمایی و ایجاد ترس عمل کردن و کسی یا کسانی را به تمکین واداشتن.
بهدست آوردن تسلط کامل بر کسی یا کسانی با اعمال قدرت و ارعاب در آغاز کار.
گربه را گفتند گُهت درمان
است خاک رویش ریخت
مضایقه کردن
چیز ناقابلی که میتواند مشکلی را حل کند.
گربه شد ذاهد و مسلمانا
درمورد آدم
ظاهرساز و ریاکار گفته میشود.
گربة مرتضیعلی است پشتش به
زمین نمیآید
1. بسیار
هوشیار و زرنگ است و حواسش جمع است و با اسبابچینی و زمینهسازی نمیتوان حریفش
شد. 2. برای هر اعتراضی پاسخی در آستین آماده دارد. 3. از هر گرفتاری و پیشآمدی سالم بیرون میآید.
صورت دیگر: گربة مرتضیعلی است هرجور بیندازیش سالم روی چهاردست و پا پایین میآید.
یا: مثل گربه از هر طرف بیندازی (روی) چهار دست و پایش به زمین میآید.
گر حکم شود که مست گیرند در شهر هرانکه هست گیرند
مترادف: آن کس
که چو مانیست در این شهر کدام است. یا: برون نمیرود از خانه یکی هشیار که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند.E دست
به دمبک هرکه بزنی صدا میکند.
گردن کسی از مو نازکتر
[باریکتر] بودن
1. فروتن و
بیادعا بودن. درمقابل بزرگتر از خود مطیع بودن. 2. بسیار ظعیف و ناتوان بودن. آسیبپذیر بودن.
گردن کسی را تبر نزدن
1. بسیار
گردن گلفت بودن. بسیار قدرتمند و ثروتمند بودن. مترادف: پشت کسی به کوه بودن. 2. هیکل بسیار تنومندی داشتن. بسیار فربه و چاق
بودن.
گردو گِرد است اما هر گِردی
که گردو نیست
شباهت ظاهری
دلیل بر شباهت باطنی و ذاتی نمیشود. مترادف: هرکه سبیل [ریش] دارد بابا نیست. یا:
هر درخشندهای زر نیست. یا: نه هرکه آینه سازد سکندری داند.
گرسنگی [گشنگی] نکشیدی عاشقی
از یادت برود، شاشت [تَنگت] نگرفته هردو را فراموش کنی
انسان وقتی
نیازهای درجه یک حیاتیاش برآورده نشود مشکلات حاشیهای و مسائل جانبی را فراموش میکند.
گر صبر کنی زِ غوره حلوا
سازی
← چون [گَر] صبر کنی
زِ غوره حلوا سازی.
گر گدا کاهل بُوَد تقصیر
صاحبخانه چیست؟
← از تو حرکت از
خدا برکت.
گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده
←آش نخورده دهن سوخته.
گر نبودی چوبِ تَر فرمان نبردی گاو و خر
ابلهان جز
به زور، تن به کار نمیدهند حتّی اگر سود ایشان در آن باشد. مترادف: خر به بوسه آب
نمیخورد. صورت دیگر: تا نباشد چوبِ تر فرمان نبرد گاو و خر.
گر نخوردم نان گندم دیدهام
دست مردم
اگر خودم چیزی
را نداشتهام آنرا نزد دیگران دیدهام و با آن آشنایی کمی دارم.
گرهی که با دست باز میشود
با دندان باز نمیکنند
کار آسان را
نباید مشکل کرد. وقتی از راههای ساده میتوان مشکلی را حل کرد نباید بیدلیل آنرا
پیچاند و مشکلتر کرد. وقتی میشود با خوشی و آرامش مسئلهای را حل کرد نباید به
خشونت رفتار کرد.
گزلیک خود را غلاف کردن
از ترس بهجای
خود نشستن. از دعاوی خود دست برداشتن. حسابِ کار خود را کردن. مترادف: ماستها را کیسه
کردن. یا: لُنگ انداختن.
گز نکرده پاره کردن
نیندیشیده و
نسنجیده عمل کردن. مترادف: چاله نکنده منار را دزدیدن.
گشنه خواب نان میبیند تشنه
خواب آب
آدم در فکر
چیزی است که به آن احتیاج دارد. مترادف: آدم…ون برهنه کرباس دولا پهنا خواب میبیند. یا: شتر در خواب
بیند پنبهدانه گَهی لُپلُپ خورد گَه دانهدانه.
گُل از گُلِ کسی شکفتن
از امر یا
خبر خوشی شاد و خوشحال شدن.
گُل بود به سبزه نیز آراسته
شد
گرفتاری و
رنج موجود بر اثر حادثهای چند برابر شدن. مترادف: قوز بالا قوز. یا: احمدک خیلی
خوشگل بود آبله هم درآورد. یا: کچلیش کم بود آوازش هم درآمد.
گُل بیخار [بیعیب] خداست
هیچکس
معصوم و بیگناه نیست و تنها خدا است که بیعیب است. در نامة اعمال هرکس نشانهای
از گناه و انحراف پیدا میشود. مترادف: …ون درستی
مجوی در عالَم کاسة آسمان تَرُک دارد.
گُل پشت و رو ندارد
نوعی تعارف
است و در جواب کسی میگویند که از اینکه پشتش به شخص یا جمعی است غذرخواهی کند.
گلیم بخت کسی را که بافتند
سیاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
بیتی است در
اثبات این عقیدة کهن که اگر بخت شخص مساعد نباشد هیچ تلاش و کوشش او در جهت کامیابی
و توفیق به ثمر نخواهد رسید.
گلیم خود را از آب بیرون کشیدن
توانایی
انجام امور خود را داشتن. از عهدة کار و تأمین معاش خود برآمدن. از معرکه یا مهلکهای
نجات پیدا کردن. به کسی وابسته نبودن. در زندگی موفق شدن. از سختی و تنگی معاش
درآمدن. مترادف: جل خود را از آب بیرون کشیدن.
گنجها پیوسته در ویرانههاست
بیت: گنج و
گوهر کی میان خانههاست گنجها پیوسته
در ویرانههاست. صورت دیگر: گنج در خرابه [ویرانه] است. یا: گنج را باید در خرابه
[ویرانه] جْست.
گندم خوردن و از بهشت
دررفتن [بیرون آمدن]
بر اثر ارتکاب
گناهی ناخواسته عقوبتی را پذیرفتن. مترادف: خرِ ما از کرگی دُم نداشت.
گندمنمای جو فروش
فریبکارِ
دورو. خوشظاهر و بد باطن. نادرست.E آبزیرکاه
بودن.
گُنه کرد در بلغ آهنگری به شوشتر زدند گردن مِسگری
← خر به خرابه میرود
گوش و دُم گاو را میبْرند.
گورِ کسی کجا است که کفَنش
باشد
بسیار فقیر
و بیچیز بودن.
گوز را دادن و قبض را گرفتن
← ریغِ رَحمت را
سر کشیدن.
گوش باشد گوشواره بسیار است
← سر باشد کلاه
بسیار است.
گوشت را نمیتوان از ناخن
جدا کرد
فرزند را از
مادر و خویشان را از یکدیگر نمیتوان جدا کرد.
گوشت میکشه رو دنبه که
دنبه خوب میجنبه
1. از ندار
گرفتن و دادن به دارا. 2. کنایه
از هرچه بیشتر پروار شدن و فربه گردیدن.
گوشت یکدیگر را بخورند
استخوانشان را پیش غریبه نمیاندازند
اگر کسانی بین
خودشان اختلاف یا دعوایی داشته باشند در مقابل غریبهها هرگز پشت همدیگر را خالی
نمیکنند.
گُه به گاله ارزانی شنبه به
جهود
← آب حمام مفتٍ
فاضلآب.
گُه کم بود سنده از طاق افتاد
← کم بود جن و پری،
یکی هم از دیوار پرید.
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل
به کسی میگویند
که به افتخارات پدرش بنازد درحالی که خودش چیزی در چنته نداشته باشد.
گیسوی خود را در آسیاب سپید
نکردن
عمری دراز و
تجربههای فراوان داشتن.
No comments:
Post a Comment