مَثَل،
كه واژهاي است عربي، به معناي مانند و همتا و نظير است، و جمع آن امثال است. در
فارسي مَثَل به معناي حديث و
داستان و افسانه و حجت است. درواقع هر وصفِ حال يا حكايت و افسانهاي را كه مشهور شده و آن
را براي توضيح و تشبيه مطلبي آورند مَثَل ناميده ميشود؛ چنانكه علماي بلاغت
گويند: مَثَل در محاورات، زبان روزمره، حكم برهان را دارد در مفاهيم عقلي.
در
رسائل
اخوانالصفا آمده است:
«حُكما هنگامي كه قصد تبليغ و موعظه دارند آن را به طريق ضربِ امثال به زبان
حيوانات و آنچه آنرا جان نيست ميگويند، نظير آنچه در كليله و دمنه و كتابهايي مانند آن وجود دارد.» در
زبان فارسي «داستان زدن» و «دَستان زدن» به معناي «مَثَل زدن» يا «ضربِ مَثَل»
بارها نقل شده است. در كتابهاي مقدس، مانند قرآن كريم و انجيلهاي چهارگانه، مَثَلهاي
كوتاه تشبيهوار و مَثَلهاي بلند داستانگونه بسيار بهكار رفته است. در اين گونه
مَثَلها تشبيه به گونهاي است كه وجهشبه در آن بهصورت امري منتزع از امور ديگر
جلوه ميكند؛ البته اين معني امروز چندان كاربرد ندارد. (در بحث از «تمثيل» به اين
موضوع بازخواهيمگشت.)
اما
مَثَل، در معناي جاري و رايج آن، كلام يا قولي است كه حالتي يا امري را به آن
تشبيه كنند؛ كلام يا قولي كه با مثلِ خود در لفظ و كلام متفاوت و در مضمون و معني
يكي باشد. ابواسحاق ابراهيم بن سيار، معروف به نظام، براي مَثَل چهار مشخصه
برشمرده است: اوّل، فشردگي و كوتاهي و ايجاز؛ دوم، روشني و صحت معني يا شيوايي و
فصاحت؛ سوم، حْسنِ تشبيه؛ و چهارم لطف كنايه، كه به زعم او اين مشخصات بالاترين
پايهی بلاغت سخن است. در فرهنگ اروپايي و فلسفهی يوناني نيز مَثَل، كما بيش، به
همين معني بهكار رفته است و شكل روايي يا داستاني ندارد. فيلسوف يوناني، سينيسيوس
اريستاتل (413 ـ 370 م) گفته است كه مَثَل اثري از بناي به جامانده از فلسفهی
قديم است كه از ميان ويرانههاي بيحد و مرز آن سربرآورده و استوار مانده است. از
لحاظ او اين عصارهی كلام به سبب اختصار لفظ و صراحتِ معني و سهولتِ تلفظ باقي و
پايدار مانده و درخاطرهها دوام يافته است.
سروانتس،
نويسندهی نامآور اسپانيايي، خالق رمان معروف «دُنكيشوت» گفته است: «مَثَل جملهی
كوتاهي است كه از تجربه زاده ميشود.» اين عبارت را ديگران نيز بهصورتهاي
گوناگون تكرار كردهاند، و شايد كوتاهترين عبارت، در اين معني، اين باشد: مَثَل
صداي ـ ردالصوت ـ تجربه است؛ يعني آوازي است كه از تلاقي تجربههاي انساني منعكس
ميشود.
از
آنچه گفته شد به طور خلاصه ميتوان نتيجه گرفت كه مَثَل جملهاي مختصر و متضمن
تشبيه يا مضمونِ حكيمانهاي است كه به سبب روانيِ لفظ و و فصاحت و لطف معني قبول
عام پيدا كرده و بر سرِ زبانها ميافتد و همگان آن را بدون تغيير ـ يا اندك
تغيير مُجاز يا مفهوم ـ در محاوره به كار ميبرند. بنابراين، به رغم آنچه گاهي
شنيده يا ديده ميشود (حتي در عنوانِ جلد پارهاي از كتابها)، مَثَل را نميتوان
به مشهور يا غيرمشهور (نامشهور) تقسيم كرد؛ زيرا ممكن است جملهاي كوتاه و روشن و
مفهوم باشد، اما اگر اين جمله بر زبانِ مردم جاري نباشد، يعني مردم آن را به جا
نياورده باشند، اصطلاحِ مَثَل را نميتوان به آن اطلاق كرد، به اين دليلِ ساده كه
همگان آن را، بدون تغيير، در محاورهی خود بهكار نميبرند؛ حال آنكه ـ چنانكه
گفتيم ـ مَثَل را همگان به يك صورت استعمال ميكنند، و در معناي اصلي آن اختلاف و
مناقشهاي وجود ندارد.
اما
تمثيل، به معناي آوردن مَثَل است يا تشبيه كردن چيزي به چيز ديگر، به طرز كنايي
نقل كردن مفهومي يا نكتهاي. تمثيل، چنانكه در معناي مَثَل نيز اشاره كرديم،
متضمن نقلِ فشردهی داستان و افسانه نيز هست؛ اگرچه منظور از آن سخن كوتاهي است كه
به مناسبتي نقل ميشود و مراد از آن اشاره به مورد ديگر است، كه آن مورد براي
گويندهی سخن، در حقيقت، اصل كلام است. بنابراين تمثيل معنايي دوگانه دارد: معناي
ظاهري يا نخستين، و معناي استعاري يا ثانوي، و خواننده يا شنونده بايد از تأمل در
رويهی تمثيل، و معناي ظاهري يا نخستين آن، به معناي ثانوي، يا در حقيقت به روح
تمثيل، راه يابد. چنانكه مؤلف انوارالربيع نوشته است: «تمثيل تشبيه حالي است به حالي، از رهگذر كنايه، بدين
گونه كه خواسته باشي به معنايي اشارت كني و الفاظي بهكار بري كه بر معنايي ديگر
دلالت دارد، اما آن معنا خود مثالي باشد براي مقصودي كه داشتهاي، و اينگونه سخن
گفتن را فايدهاي است ويژهی خود كه اگر به الفاظ خاص خود گفته شود چندان تأثيري
ندارد و راز آن در اين است كه در ذهن شنونده تصوري بيشتر ايجاد كند.» نمونهی
تمثيل: «لقمان را گفتند ادب از كه آموختي، گفت از بيادبان.» (سعدي) در اين نمونه
خواننده، يا شنونده، اشاره به لقمانِ حكيم و كنايه از كلام او را به روشني درخواهد
يافت. اما تمثيلهايي، كه در آنها حكايت يا افسانهاي به تفصيل نقل ميشود، نظير
آنچه در كليله
و دمنه و مرزباننامه آمده است، مورد نظر ما نبوده است؛ زيرا
همانگونه كه اشاره شد اينگونه تمثيلها متضمنِ اختصار و ايجاز نيستند و اغلب در
جملهی كوتاهي نميگنجند. در واقع بايد گفت آنچه در اينجا آمده است شامل امثالِ
حِكَمي (اندرزي) و تمثيلي است كه مشخصهی آنها كوتاهي آنها است، و اغلب هم بهصورت
شعر كاربرد عام يافتهاند.
اين
را هم بايد از باب اداي دين گفت كه نخستين كسي كه مجموعهاي از مَثَلها و تمثيلهاي
فارسي را گردآورد محمدعلي حبلهرودي بود كه در سال 1051 قمري كتابي به نام جامعالتمثيل
منتشر ساخت، و نزديك به هزار و يكصد مَثَل فارسي را در قالب حكايتهاي نغز و
شيرين ثبت و ضبط كرد. پس از او محمد صادق صادقي اصفهاني دانشنامهاي مفصل با نام شاهد صادق در پنج باب و يك خاتمه (مؤخره) گردآورد
و فصل هشتادم آن را به نقل پانصد و شصت مَثَل فارسي اختصاص داد. نزديك به سيصد
سال بعد ـ پس از يك سكوتِ طولاني و شگفت ـ اميرقلي اميني، در سال 1339 قمري، كتاب
كوچكي زير نام هزار و يك سخن در امثال و نصايح و حِكَم فارسي در برلن منتشر ساخت. پس از او علامه
دهخدا كار سترگ خود را، يعني امثال و حِكَم، كه نخستين فرهنگِ جامعِ امثال فارسي است در چهار
مجلد، در 1310 شمسي، چاپ و منتشر كرد. از آن زمان تا امروز دهها كتاب كوچك و
بزرگ، با عناوين مختلف، در ثبت و ضبط مَثَلها و تمثيلها و لغزها و كلمات قصار
فارسي و محلي منتشر شده است، كه بدون شك كتاب كوچهي احمد شاملو، به رغم ناكامل بودن آن،
مهمترين كار در اين حوزه شمرده ميشود.
طبعاً
این مجموعه خود را مديون اين آثار، و كوششهاي مشابه ديگر، ميداند و روشن است كه
بدون مراجعه به اين منابع و مآخذ مهم، در زمينهی فرهنگ مردم، هيچ اثري وافي به
مقصود نخواهد بود. اين مجموعه اداي ديني است به پيشگامان فرهنگ عامهی اين
سرزمين، بهويژه محققان و پژوهندگاني، كه در بالا به نامشان اشاره شد. قطعاً هيچ
تأليف و پژوهشي در زمينهی اصطلاحات و مَثَلها و تمثيلهاي فارسي از آثار اين
فرزانگان و رهروانِ كوشندهی آنها بينياز نخواهد بود.
لازم میدانم از راهنماییها و اصلاحات استاد محمد بهارلو و دیباچهی درخوری که بر این مجموعه نوشتند سپاسگزاری کنم.
آ | ا | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ | ر | ز | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | م | ن | و | هـ | ی
----------------------------
----------------------------
نمادها
← رجوع
شود به فلان مدخل در كتاب حاضر.
E نيز رجوع شود به فلان مدخل در كتاب
حاضر.
[ ] كلمهی
يا عبارت داخل كروشه يا قلاب ميتواند جانشين كلمهی يا عبارت بيرون كروشه شود بيآنكه
معني تغيير يابد.
/ مميز يا خط مايل گونههاي مساوي يك كلمه
يا يك تركيب را بيان ميكند.
( ) كلمه يا عبارت داخل پرانتز يا كمان ميتواند
خوانده شود يا نشود و در هردو صورت يكسان است.
… به
معناي حرف «ك» يا «گ» در كلمات نامناسب است.
…… هركلمهاي
ميتواند به جاي شش نقطهی متوالي قرار بگيرد.
توضيح:
ü
بعضي مَثَلها فقط مترادف دارند و مترادفها از
هرتوضيحي گوياترند.
ü
همهی مَثَلها بهعنوان مدخل نيامدهاند و بعضي
به شكل «مترادف» و «صورت ديگر» آمدهاند.
حدود ده سال پیش استاد بهارلو بهم پیشنهاد داد که باهم یه کتاب به نام «مَثَلهای ایرانی» تهیه و چاپ کنیم. قبول کردم کار لذت بخش و وقتگیر و سختی بود. وقتی کار تموم شد ناشر زیر حرفش زد و چاپش نکرد. چندبار تلاش کردم چاپش کنم نشد. همه ناشرها میگفتن فروش نداره. تا این که چندروز پیش به ذهنم رسید که یه وبلاگ بزنم و کل اون کتاب رو بذارم توی وبلاگ که مردم استفاده کنن.
ReplyDeleteامروز بالاخره وقت کردم که این کاررو بکنم. و البته کاملترش هم خواهم کرد. به همراه معادلهای انگلیسی هر مَثَل. اگه خدا بخواد.
لطفاً ببینید و برای دیگران هم بفرستید.