زِ آبِ خُرد، ماهی خُرد خیزَد
← آبِ خُرد، ماهی
خُرد.
زاغسیاهِ کسی را چوب زدن
کسی را بهطور
پنهانی تعقیب کردن. مخفیانه مراقب کسی بودن. کسی را زیر نظر داشتن.
زالزالک هم جزء میوهها
شده است؟
برای تحقیر کسی
میگویند که بخواهد خود را در کار بزرگترها دخالت بدهد.
زاهدان کین جلوه در محراب و
منبر میکنند
چون
به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مترادف:
پشّه از شبزندهداری خون مردم میخورد
زنهار از زاهد شبزندهدار اندیشه کن [صائب]
زاییدن بیدرد نمیشود
هیچ خواستهای
بدون رنج و زحمت بهدست نمیآید. مترادف: نابرده رنج گنج میسر نمیشود. یا: حمام بیعرق
نمیشود.
زِ بالا دیدنِ خار لب دیوار
دانستم
که
ناکس کس نمیگردد از این بالا نشستنها
ذات فروومایة
کسی با بهدست آوردن مقامهای بلند و مهم تغییر نمیکند.
زبان بَد را مار بزند
به کسی که
نُفوس بد بزند میگویند.
زبان بریده به کنجی نشسته
صُمُّ بُکم
بِهْ از زبانی که
نباشد اندر حکم
ساکت بودن و
چیزی نگفتن بهتر است از چرت و پرت گفتن و حرف نامربوط زدن.
زبان خر را خلج میداند
1. به مزاح
یا به ریشخند میگویند که یاران همدل و همدرد زبان یکدیگر را درک میکنند. 2. به خوی کسی آشنا بودن. از حرف کسی زود متوجه
مقصودش شدن.
زبان خوش مار را از سوراخ بیرون
میآورد [میکشد]
با نرمی و
ملاطفت همة کارها روبهراه میشود.
زبان را به هر طرف بچرخانی
میچرخد
ادعا کردن و
لاف زدن آسان است. هرکس هرچه بخواهد میتواند بگوید. صورت دیگر: زبان یک تکه گوشت
است به هر طرف بچرخانی میچرخد.
زبانِ سرخ سرِ سبز میدهد
بر باد
باید مراقب
سخن گفتن خود بود تا با حرف نابهجایی دردسر ایجاد نشود.
زبان کسی به سَقَّش چسبیدن
کنایه از
مْردن.E ریغِ
رحمت را سر کشیدن.
زبان کسی مو درآوردن
زیاد تکرار کردن
مطلبی و نتیجه نگرفتن.
زِبره را زیر نَرمه گذاشتن
(به طعنه)
دوزانو روی زمین نشستن. به کسی که جلوِ بزرگترها ولنگ و واز نشسته باشد میگویند.
زِ تعارف کم کن و بر مبلغ
افزا
کمتر حرف
زدن و حاشیه نرفتن و به اصل مطلب پرداختن.
زخم زبان از زخم شمشیر بدتر
است
رنجش روح از
رنجش جسم بدتر و تحمل آن سختتر است.
زخم شمشیر خوب میشود زخم
زبان خوب نمیشود
آسیبی که
زخم زبان به روح و روان آدمی میرساند بسیار بدتر و ماندگار تر از بدترین آسیبهای
بدنی است.
زخم شمشیر خورده است
به کسی میگویند
که از مختصر خونریزی یا صدمهای بسیار بنالد یا بترسد. مترادف: جْهود خون دیده
است.
زدی ضربتی ضربتی نوش کن
← جواب «های» «هوی»
است.
زَر بر سر فولاد نهی نرم
شود
← پول را روی (سینة)مرده
بگذاری برایت ابوعطا میخواند.
زَرِ پاک از مَحک نمیترسد
← آن را که حساب
پاک است از محاسبه چه باک است.
زردآلو را میخورند برای
هستهاش
کار را برای
نتیجهاش میکنند.
زَردوزها را خواستند، پالاندوزها
هم راه افتادند گفتند ما هم اهل بخیهایم
به دلیل
مشابهت اندکی خود را جزء گروهی حساب کردن.
زرده به …ون نکشیده
← دهان کسی بوی شیر
دادن.
زردة تخممرغ به چانة خود
انداختن
از پرحرفی
خسته نشدن. مترادف: کلة گنجشک خورده بودن.
زَر نباریده سرش یا خودش
دزد بوده یا پدرش
← از آسمان زر
نباریده سرش یا خودش دزد بوده یا
پدرش.
زمانه با تو نمیسازد تو با
زمانه بساز
اگر نمیتوانی
از پس مشکلات زندگی بربیایی با آن مدارا کن.
زمسان رفتن و روسیاهی به
ذغال ماندن
1. زمان
گذشتن و احتیاجی برطرف شدن و روسیاهی برای کسی که کمک نکرده باقی ماندن. 2. پردهها کنار رفتن و رازها آشکار شدن.
زمین بلند آب نمیخورد
← افتادگی آموز
اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که
بلند است.
زمین زیرانداز و آسمان
روانداز کسی بودن
بسیار فقیر
و بیچیز بودن. آس و پاس و یکلا قبا بودن. صورت دیگر: آسمان روانداز کسی بودن و
زمین زیراندازش.
زمین که سخت شد گاو از چشم
گاو میبیند
وقتی کار
دشوار میشود شخص فکر میکند همکارش به قدر کفایت کار و کمک نمیکند.
زمین سخت (است) و آسمان دور
[دورو]
← دست ما کوتاه و
خُرما بر نَخیل.
زن از پهلوِ چپ خَلق شده
است
کار زنان معیار
درستی ندارد. زنان بر سر عهد خود نمیمانند.
زن باید با چادر (سفید)
[لباس سفید] بیاید با کفن (سفید) برود
← با لباس سفید
آمدن و با کفن سفید رفتن.
زن بلا است، هیچ خانهای بیبلا
نباشد
اگرچه زن
داشتن بدون دردسر نیست ولی زندگی بدون زن هم بسیار مشکل است. مْحُسناتِ بودن زن
درخانه به مراتب بیشتر از معایب آن است. صورت دیگر: زن بلا باشد به هر کاشانهای بیبلا هرگز نباشد خانهای.
زن راضی مرد راضی گوربابای
قاضی [ناراضی]
به نتیجه رسیدن
دو طرف و مهم نبودن نظر دیگران.
زن کباب است خواهرزن نان زیر
کباب
خواهرزن دلچسبدتر
از خود زن است. صورت دیگر: زن کباب است مادرزن سبزی پای کباب.
زنگ [زنگوله] را به گردن
گربه بستن
1. کنایه
از انجام دادنِ بخشِ پرمخاطره و کم و بیش غیر عملی هرکاری است. 2. در مواردی گفته میشود که بدون سنجش امکانات
عملی امری اقدام به فراهم آوردن مقدمات آن کرده باشند.
زن نانجیب را توی شیشه هم بکنی
نمِ خود را پس میدهد
زنِ ناپاک
قابلِ حفاظت نیست. تنها به عصمت ذاتی زن میتوان تکیه کرد.
زن و شوهر دعوا کنند ابلهان
باور کنند
← برادران جنگ کنند
ابلهان باور کنند.
زن یک دندهاش کم است
زنان زود فریب
میخورند. مترادف: زن ناقصعقل است.
زنی که جهاز ندارد اینهمه
ناز ندارد
مردی که پول ندارد یکذَرع زبان
ندارد
انسان وقتی
آنی که باید داشته باشد ندارد ادعایی هم نباید داشته باشد.
زورش به خر نمیرسد پالانش
را میزند [برمیدارد / میگیرد]
تلافی قوی
را سرِ ضعیف درآوردن.E خر
به خرابه میرود گوش و دُم گاو را میبْرند.
زور که آمد حساب برخاست
کسی که زور
میگوید زبان حساب و کتاب و منطق حالیاش نمیشود. مترادف: زورت بیش است حرفت پیش
است. یا: زور جای حساب را میگیرد. یا: زور قبض و برات نمیخواهد. یا: زور که آمد …ُس زن حساب. سال زورکی سیزده ماه است.
زهر از قِبَلِ تو نوشداروست
مترادف: آنچه
از دوست رسد نیکوست. یا: فحش از دهن تو طیـّبات است.
زِ هر طرف که شود کشته سود
اسلام است
کسی میگوید
که بین دشمنانش اختلاف افتاده.
زیرانداز کسی زمین بودن و
رواندازش آسمان
← زمین زیرانداز
و آسمان روانداز کسی بودن.
زیر پای شتر نخواب خواب
آشفته نبین
کار خطرناک
نکردن و آسوده بودن. Eچرا عاقل کند کاری که باز آرَد پشیمانی.
زیر پای کسی علف سبز شدن
1. انتظار
بیهوده کشیدن 2. مدت زیادی سرِ قرار
منتظر کسی ماندن.
زیر دمب کسی خارخسک در
آوردن
← خارْخَسُک زیرِ
دُمبِ کسی در آوردن.
زیر دُم کسی سست بودن
← بند تنبان کسی
شُل بودن.
زیر سایة [از دولتِ(سرِ) /
صدقة سرِ] گندم (هزار) تلخه هم آب میخورد
پناه نیکان
منبع خیر و برکت است. صورت دیگر: تلخه (هم) زیر سایة گندم آب میخورد.
زیر سبیل کسی را چرب کردن
← خر کریم را نعل
کردن.
زیر لحاف کرباسی، چهمیداند
کسی چه میکند کسی
کاری که با
مخفیکاری و از دور از دید مردم مشکوک است.
زیره به کرمان بردن
← آبگینه به
حُلَب بردن.
No comments:
Post a Comment