عاشق چشم و ابروی کسی نبودن
1. عشق و
محبت انگیزة نیکوکاری یا سودرسانی شخص نبودن. در پس اقدامات بهظاهر محبتآمیز
شخص، علت و انگیزة دیگری پنهان بودن. 2. عاشق و در نتیجه نیازمند جلب محبت کسی نبودن. صورت دیگر:
عاشق چشمهای بادامی کسی نبودن.
عاشقی شیوة رندان بلاکش
باشد
بهدست
آوردن مطلوب خویش کار آسانی نیست و رنج و زحمت فراوان دارد. بیت: ناز پرورده تنعم
نبرد راه به دوست عاشقی شیوة رندان
بلاکش باشد.
عاشقی چهل روز، پشیمانیاش
چهل سال
مترادف: یک
لحظه هوسرانی یک عمر پشیمانی.
عاقبت جوینده یابنده بُوَد
با جستوجو
و تلاش میتوان به مقصود خود رسید.
عاقبت کسی مثل عاقبت (آخرت)
یزید بودن
بسیار بد
عاقبت بودن. عاقبت به شر شدن.
عاقبت گذر پوست به دباغخانه
میافتد
← آخر، گذرِ پوست
به دباغخانه بودن.
عاقبت گرگزاده گرگ
شود اگرچه با مردمان بزرگ شود
هرکس به اصل
خود برمیگردد حتّی اگر در محیطی رشد کند که ارتباط و تناسبی با ذاتش نداشته باشد.E آنچه در دل است به زبان میآید.
عاقلان را یک اشارت بَس
بُوَد
← آدم عاقل را
اشارهای کافی است.
عاقل به کنار جوی تا پُل میجست
دیوانة پابرهنه از آب گذشت
وسوسة
عاقلانه رفتار کردن در هر امر جزئی، چز شکست یا اتلاف وقت نتیجهای نخواهد داشت.
متضاد: احتیاط شرط عقل است.
عاقل گوشت میخورد بیعقل
بادمجان
1. خردمند
دل به خیال خوش نمیکند. 2. آنکه
عقل دارد و عاقلانه رفتار میکند زندگی بهتری دارد.
عالم بیعمل زنبور بیعسل
است
تنها عٍلم
داشتن کافی نیست، عمل به آن مهم است. صورت دیگر: عالم بیعلم به چه مانَد؟ به
زنبور بیعسل.
عالم شدن چه آسان آدم شدن
چه مشکل
← آخوند شدن چه
آسان آدم شدن چه مشکل.
عبادت بهجز خدمت خلق نیست
کمک کردم به مردم و راه انداختن کار آنان، از نماز و روزه و حج و زیارت ارزش بیشتری نزد خدا دارد.
عجله کار شیطان است
کار عجلهای
چون بیدقت انجام میشود نتیجة خوبی ندارد.
عدو شود سبب خیر اگر خدا
خواهد
اگر خدا
بخواهد توطئهها و خصومتهای علیه کسی به نفعش تمام میشود.
عرّادة کسی روی غلتک افتادن
رونق گرفتن کار
کسی. راه پیشرفت کسی هموار شدن.
عروس بیجهاز، روزة بینماز،
دعای بینیاز، قورمة بیپیاز
ناقص بودن.
بیارزش بودن چیزی بدون چیز دیگر.
عروسِ تعریفی گوزو از آب
درمیآید
جنسی که به
صرف تبلیغ دلال خریداری شود معمولاً بد و خراب از آب درمیآید. معمولاً وقتی میگویند
که از چیزی یا کسی تعریف کنند اما خیلی زود عدم لیاقت آن معلوم شود. مترادف: دختری
که ننهاش تعریفش را بکند برای آقاداییش خوب است.
عروس جوان داماد پیر سبد بیار جوجه بگیر
مرد مسنی که
زن جوان بگیرد در نزدیکی با او افراط میکند و درنتیجه فرزندان زیادی به دنیا میآورند.
عروس که جهاز ندارد اینهمه
ناز ندارد
انسان وقتی
آنی که باید داشته باشد ندارد ادعایی هم نباید داشته باشد.
عروسی که مادرش تعریفش کند
برای آقاداییش خوب است
← عروسِ تعریفی
گوزو از آب درمیآید.
عروس نمیتوانست برقصد میگفت
اتاق کج است
عذر نامربوط
آوردن. مترادف: به شَل گفتند چرا بد میرقصی؟ گفت اتاق کج است.
عزرائیل برای کسی دانه میپاشد
چیزی به آخر
عمر کسی باقی نماندن. مترادف: عزرائیل دور خانة کسی قدم میزند. یا: عزرائیل برای کسی
رقصِ شاطری میکند.
عشق پیری گر بجنبد سر به
رسوایی زند
اعمال انسان
اگر با سن و سالش تناسب نداشته باشد باعث رسوایی و شرمساریاش میشود.
عطای چیزی را به لقایش بخشیدن
از منفعتی
به دلیل عقوبتش صرفنظر کردن. مترادف: نه شیر شتر نه دیدار عرب.
عطر آن است که خود ببوید نه
آنکه عطار بگوید
آنچه قابلیت
و فضیلت دارد نیاز به تبلیغ ندارد. تبیلغ مایه و متضم اعتبار نیست.
عقد پسرعمو دخترعمو را در
آسمان بستهاند
پسرعمو
دخترعمو باید باهم ازدواج کنند. بهترین ازدواج ازدواج دخترعمو و پسرعمو است.
عقل آدمیزاد از پَسَش [عقب
سرش] میآید
انسان همیشه
بعد از زیان کردن راه حل مشکلش را پیدا میکند.
عقل جن هم به چیزی قَد نمیدهد
[نمیرسد]
هیچکس از
عهدة تصور چیزی یا فهم آن برنمیآید.
عقل کسی از عقب آمدن
کندذهن
بودن. مسائل را دیر گرفتن.
عقل که نیست جان در عذاب
است
انسان نادان
به علت ندانستن راه درست زندگی غالباً به رنج و سختی گرفتار است. وقتی کاری از روی
عقل و با آیندهنگری انجام نشود فاعل را به زحمت میاندازد.
عقل مردم به چشمشان است
مردم ظاهربیناند.
مردم هرچه را ببینند قبول میکنند.
عقل و گُه کسی قاطی شدن
سرگشته و گیج
شدن. گمگشته شدن و راه به جایی نبردن. دچار تردید شدن.
عقل هرچیز به از [بَعْضِ]
آدمیزاد است
به شوخی به کسی
میگویند که خوب متوجة مطلبی شده باشد.
علاج فاسد به افسد محال است
علاج چیز بد
بهوسیلة چیزی بدتر غیرممکن است.
علاج واقعه قبل از وقوع باید
کرد
قبل از
مبتلا شدن به علتی باید از آن جلوگیری یا وسایل برطرف کردنش را محیا کرد.
علف باید به دهن بزی شیرین
بیاید [باشد]
هر چیزی به
مذاق اهلش خوش میآید. مترادف: آب دریا به دهن ماهی دریا خوش است. صورت دیگر: علف
به دهن بزی شیرین است.
علف جلوِ آغل تلخ است
← آش همسایه روغن
غاز دارد.
عِلم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی
← عالم بیعمل
زنبور بیعسل است.
علی ماند و حوضش
تنها و بیکس
ماندن. کسی را با مشکلش تنها گذاشتن.
عیب مِی جمله بگفتی هنرش نیز
بگو
درمورد چیزی
نباید یکطرفه قضاوت کرد. اگر نواقص و معایب کسی یا چیزی گفته میشود مُحَسَناتش نیز
باید گفته شود. قضاوت باید توأم با انصاف باشد. مترادف: بد را باید بد گفت خوب را
خوب.
No comments:
Post a Comment