Thursday, January 9, 2014

هــ

هایی شد و هویی شد کل به نوایی رسید

به نوایی رسیدن فردی در اثر جار و جنجال یا بی‌نظمی. مترادف: تغاری بشکند ماستی بریزد جهان گردد به کام کاسه‌لیسان.

هتک خود را پاره کردن

رنج بسیار کشیدن. کار طاقت‌فرسا کردن. مترادف: جان کندن.

هر آشپزی یک آشی می‌پزد

هرکس روش و سلیقة خودش را دارد.

هر آشی یک مزه دارد

هر چیز دارای یک نوع خواصیت و کیفیت مخصوص به خود می‌باشد. مترادف: هرگلی بویی دارد.

هر آمدی رفتی دارد و هر رفتی آمدی

هردیداری بازدیدی دارد. پس دادن بازدید دیگران از نشانه‌های ادب است.

هر آن‌کس که دندان دهد نان دهد

خدا روزی همه را ـ کم یا زیاد ـ می‌رساند.

هر ابری باران ندارد

هر کاری به دلخواه نمی‌شود. هر امیدی نتیجه‌بخش نمی‌شود.

هر تیری در ترکش داشتن انداختن

آن‌چه در توان داشتن به‌کار بردن.

هرجا آش است کچله فَراش است

هرجا چیزی رایگان به‌دست آید او نیز بی‌درنگ برای گرفتن سهمی از آن حاضر است. مترادف: هرجا عروسی است پاچه ورمی‌مالد هرجا عزاست یخه می‌دراند. یا: به‌هرجا شود دود قلیان بلند        سلام علیکم منم شاهسون. یا: هرجا پلو همان‌جا بدو.

هرجا [هرچی] سنگ است برای پای لنگ است

از هرجا سنگ آید به پای من لنگ آید.

هرجا [آن‌جا] که مرا خوش است رِی پندارم

آن‌جا خوش است که دل خوش است.

هرجای دزدزده تا چهل روز امن است

احتمال وقوع دزدی از یک مکان در زمان کوتاه کم‌تر است. دزدزده تا مدت‌ها از دست‌برد سارق درامان است.

هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام

به‌جز خدا همه‌چیز فانی است. هرچه آغازی دارد پایانی دارد. بیت: ماجرای من و معشوق را پایان نیست        هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام. [حافظ]

هرچه آن خسرو کند شیرین بُوَد

جمله‌ای‌ است که کوچک‌ترها از روی ادب به بزرگ‌ترها می‌گویند. مترادف: هر عیب که سلطان بپسندد هنر است. یا: آن‌چه از دوست رسد نیکوست.

هرچه از آسمان بیاید [برسد] زمین برمی‌دارد [برداشت می‌کند]

اختیاری در کار نیست.

هرچه از دوست رسد نیکوست

معشوق هرکاری بکند و هرچیزی که بگوید برای عاشق بهترین است.

هرچه از ضرر برگردد منفعت است

جلوِ ضرر را از هرجا بگیری منفعت است.

هرچه بز کم‌تر اِخ اِخ کم‌تر

آسوده کسی که خر ندارد        از کاه و جوِش خبر ندارد.

هرچه بسیار شود خوار شود

ارزش هر چیز باارزش در کمی و نایابی آن است. مترادف: هرزیادی بی‌قیمت و هر اندکی با عزت است.

هرچه بگندد نمکش می‌زنند        وای به روزی که بگندد نمک

1. از مطلقِ خوب توقع بد نمی‌رود. 2. وقتی که مْصلٍح فاسد شود دیگر راه نجاتی نیست. مترادف: چو کفر از کعبه برخیزد کجا ماند مسلمانی.

هرچه به خود نمی‌پسندی به دیگران هم مپسند

آدم باید یک سوزن به خودش بزند یک جوالدوز به دیگران.

هرچه به یلَّلی بیاید به تَلَّلی می‌رود

آب آورده را آب می‌برد.

هرچه پول بدهی آش می‌خوری

به وسع خود محصول خواهی برد. از بیش از تلاش خود توقعِ مزد نداشته باش. مترادف: به اندازة بیلت خاک بردار. یا: بی‌مایه فطیر است. یا: پول بده آش بخور.

هرچه پیش آید خوش آید

پیش آمده را باید با روی خوش پذیرفت. خود را به‌دست سرنوشت سپردن. مترادف: الخیر فی‌ ما وَقَع. یا: خیرة الله خیر.

هرچه خورده پس نداده

بسیار چاق و فربه است.

هرچه داشتن ریختن روی دایره [داریه]

هر رازی داشتن برملا کردن و چیزی را ناگفته نگذاشتن. درددل خود را تمام و کمال برای کسی گفتن.

هرچه دختر همسایه چِل‌تر [هیزتر / مست‌تر] برای ما بهتر

آن‌چه می‌گویم به نفع تو است و مرا در آن سود و زیانی نیست.

هرچه در آینه جوان بیند        پیر در خشت پخته آن بیند

پیران، با تجارب و پختگی ایام عمر روشن‌بین‌ترند. مترادف: دود از کنده بلند می‌شود.

هرچه دلم خواست نه آن می‌شود

                                        هرچه خدا خواست همان می‌شود

همیشه دنیا به کام انسان نیست. انسان در همة امور مختار نیست و در بسیاری موارد باید در مقابل تقدیر الهی سر فرود بیاورد. مترادف: خدا کشتی آن‌جا بُرُد که خواهد بُرُد        وگر ناخدا جامه بر تن دَرَد.

هرچه دیدن از چشم خود دیدن

در بلایی که به سر کسی آمده است یا خواهد آمد مقصر فقط خود شخص است.

هرچه دیدن همان‌جا چالش کردن

چیزی به کسی نگفتن. رازی را فاش نکردن. کسی را لو ندادن.E شتر دیدی ندیدی.

هرچه دیده بیند دل کند یاد

آن‌چه زیباست خواستنی هم هست. بیت: زِ دست دیده و دل هردو فریاد         که هرچه دیده بینه دل کنه یاد.

هرچه رشتن پنبه شدن

نتیجة زحمات کاری از بین رفتن. نقشة چیزی به‌هم خوردن.

هرچه سنگ است به پای (منِ) لنگ است

از هرجا سنگ آید به پای من لنگ آید.

هرچه عوض دارد گِله ندارد

از هر دست (که) بدهی با همان دست پس‌می‌گیری.E جواب «های» «هوی» است.

هرچه کنی به خود کنی        گر همه نیک و بد کنی

مترادف: هرچه کاری بدًرَوی        هرچه گویی بشنوی. یا: گندم از گندم بروید، جو زِ جو. صورت دیگر: هرچه کنی به خود کنی        به انبون نخود کنی.E از هر دست (که) بدهی با همان دست پس‌می‌گیری.

هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو

هرانچه دوست داری به زبان بیاور. هرچه داری روی دایره [داریه] بریز. مترادف: سفرة دل خود راباز کردن.

هرچه هست از قامت ناساز ماست

اگر وضع بد و روزگار نابسامانی داریم از بی‌عرضگی و تقصیر خودمان است.

هرچیز به‌ جای خویش نیکوست

هرچه نه به وقت خویش و نه به جای خویش باطل است و از حق به دور. مترادف: هرسخن جایی و هر گفته مکانی دارد. بیت: هر چیز به جای خویش نیکوست        جهان چون چشم و خال و خط و ابروست.

هر چیز کار نکرده‌اش خوب است بازو کار کرده‌اش

؟

هرچیز که خوار آید روزی به کار آید

آن‌چه خوار آید یک روز به کار آید.

هرچیزی تازه‌اش [نوش] خوب است دوست کهنه‌اش

در اثر گذشت زمان هم شناخت‌ دو دوست به هم بیش‌تر می‌شود هم روابطشان نزدیک‌تر و صمیمانه‌تر.

هرچی کسی گذاشته دیگری برداشته

در رفتار شباهت بسیاری به کسی داشتن. مترادف: انگار (که) از ون کسی افتادن. صورت دیگر: هرچی کسی ریده دیگری خورده.

هر خاتونی آشی می‌پزد

از هر کسی کاری ساخته است.

هر درخشنده‌ای زر نیست

مترادف: هر گردی گردو نیست. یا: هرکه ریش [سبیل] دارد بابا نیست. E گردو گٍرد است اما هر گٍردی که گردو نیست.

هر دَم از این باغ بَری می‌رسد        تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد

در وضعیت بحرانی  هر اتفاق ناگواری محتمل است و نمی‌توان از وقوع حوادث ناگوار جلوگیری کرد. وضع نابسامان نتیجة نابسامانی در بردارد.

هردو پا را در یک کفش کردن

لجوجانه اصرار ورزیدن و مطلقاً از تصمیم خود منصرف نشدن.

هِر [هـ] را از بِر [بیت:] نشناختن [تشخیص / تمیز ندادن]

توانایی تشخیص بدیهی‌ترین چیزها را هم نداشتن. به کلی نادن و نفهم بودن. بی‌سواد بودن. بی‌اطلاع بودن.

هر راستی را نباید گفت

راست‌گویی خوب است اما به شرطی که باعث دردسر نشود. مترادف: دروغ مصلحت‌آمیز بِهً زِ راست فتنه‌انگیز. یا: جز راست نباید گفت        هر راست نشاید گفت.

هر سخن وقتی [جایی] و هر نکته مکانی [مقامی] دارد

هر سخنی را نمی‌توان هر‌جایی به زبان آورد.

هر سرازیری سربالایی دارد

از پس هر گریه آخر خنده‌ایست.

هرطور بزنند رقصیدن

از هر طرف که باد بیاید بادش دادن.

هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

مترادف: هرچه بکاری درو می‌کنی. از مکافات عمل غافل نشو گندم از گندم بروید جو زِ جو.E از هر دست (که) بدهی با همان دست پس‌می‌گیری.

هر عیب که سلطان بپسندد هنر است

هرچه آن خسرو کند شیرین بْوُد.

هرکجا باد است آن‌جا بر باد است

غرور و استبداد پایدار نیست و دیر یازود می‌شکند و از بین می‌رود.

هرکس خر شد ما پالانیم

تغییر و تبدیل رؤسا به ما زیانی نمی‌زند، با همه می‌سازیم.

هرکس که نداند و نداند که نداند

                                                در جهل مرکب ابدالدهر بماند

ندانستن و در ناآگاهی خود باقی ماندن نشانة شدت بی‌خردی و حماقت است. بیت:
آن‌کس که بداند و بداند که بداند   از هر دو جهان توسن عزت بجاهند
آن‌کس که بداند و نداند که بداند  لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن‌کس که نداند و بداند که نداند     با دانش آن خور زِ جهالت برهاند
آن‌کس که نداند و نداند که نداند        در جهل مْرُکب ابدالدهر بماند

هر کسی آبِ دل [قلب] خودش را می‌خورد

سود حسنِ‌نیت و زیان سوء‌نیت هرکسی متوجة خودش می‌شود.

هرکسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت

از هر دست (که) بدهی با همان دست پس‌ می‌گیری.

هرکسی از ظن خود شد یار من

هرکسی بر اساس نفع و مصالح و دریافت خود، دوستی و هم‌راهی و دنباله‌روی کسی را اختیار می‌کند.

هر کسی را بهر کاری ساخته‌اند      مِهر آن‌را در دلش انداخته‌اند

هر آدمی توان کار را دارد. هرکس به فراخور و استعداد خویش عمل می‌کند. از هرکس کاری ساخته است. مترادف: هرکاری و هر مُردی.

هرکسی طاووس خواهد جور هندُستان کشَد

برای دست یافتن به آن‌چه نایاب و گران‌بهاست به رنج و مشقت تن می‌باید داد. صورت دیگر: هرکه را طاووس باید، رنج هندستان کشد.

هرکسی کار خودش بار خودش آبش [آتش] به انبار خودش

هرکسی مسئول کار و زندگی خودش است. سود زیان کار هرکس متوجه خود او می‌شود.

هر کوری به کار خود بیناست

هرکس به کار خود آگاه و وارد و به احوال خود آشنا است. مترادف: خر آخور خود را گم نمی‌کند. یا: هرکسی مصلحت خویش نکو می‌داند.

هرکه آمد عمارتی نو ساخت     رفت و منزل به دیگری پرداخت

از مرگ چاره‌ای نیست. هرچقدر هم که کوشا و سازنده باشی از مرگ گریزی نداری.

هرکه آن کرد که نباید        آن بیند که نشاید

آن‌که آن کند که خواهد        آن‌جا برندش که نخواهد.

هرکه از پل بگذرد خندان بُوَد

هر کس بتواند در برخورد با مشکلات زندگی درنماند و به راه خود ادامه دهد به هدفش می‌رسد و عاقبت کار خوشنود خواهد بود.

هرکه از خدا نترسد از او بترس

از خدانشناس و ظالمِ شقی باید سخت هراسید.

هرکه «اگر» را بکارد دریغ درو می‌کند

اگر را کاشتند درنیامد.

هرکه با آل علی درافتاد ورافتاد

عبارتی است که سادات به مخالفان خود می‌گویند.E آن را که براندازند             با ماش دراندازند.

هرکه با بدان نشیند نیکی نبیند

مترادف: هرکه دنبال کلاغ رود به خرابه افتد.E پسر نوح با بدان بنشست        خاندان نبوُّتش گُم شد.

هرکه با مادر خود زنا کنَد با دیگران چه‌ها کنَد

آن‌که به نزدیکان خود بد می‌کند به دیگران بدتر خواهد کرد.

هرکه بامش بیش برفش بیش‌تر

هرکه داراتر گرفتارتر. مترادف: هرکه دخلش بیش خرجش بیش‌تر. E آسوده کسی که خر ندارد        از کاه و جوِش خبر ندارد.

هرکه به امید همسایه نشست گرسنه می‌خوابد

هرکس باید کارهایش را خودش انجام دهد. E کس نخارد پشتٍ من جز ناخن انگشتٍ من.

هرکه [هرکی] به فکر خویش است کوسه به فکر ریش است

هرکسی در فکر حفظ منافع خویش می‌باشد.

هرکه به یک کار به همه‌ کار، هرکه به همه کار به هیچ ‌کار

مترادف: آدم همه‌کاره هیچ‌کاره است.

هرکه تنها به قاضی رود خوش‌حال برمی‌گردد

هرکسی در غیاب مدعی حق را به خودش می‌دهد.E تنها به قاضی رفتن و راضی برگشتن.

هرکه خر [گوساله] را بالای [بر] بام برد پایین هم می‌تواند بیاورد

؟

هرکه خواب است        روزی‌اش در آب است

کس نخارد پشتٍ من جز ناخن انگشت من.

هرکه دخلش بیش‌ خرجش بیش‌تر

هرکه بامش‌ بیش برفش بیش‌تر.

هرکه را می‌خواهی بشناسی از دوستانش بشناس

هرکس جز با هم‌خو و هم‌فکر خود مأنوس نمی‌شود.

هرکه را می‌خواهی بشناسی یا با معامله کن یا سفر کن

؟

هرکه ریش [سبیل] دارد بابا نیست

هر درخشنده‌ای زر نیست.

هر [آن] که فهمید مُرد، هر [آن] که نفهمید بُرد

خوش‌بختی از آن کسانی است که نه حس می‌کنند و نه درمی‌یابند. آدمِ فهیم و حساس رنگ آسایش و نیک‌بختی را نمی‌بیند. مترادف: خوش‌بخت کسی که کره‌خر آمد و الاغ رفت.

هرکه گریزد زِ خراجات شام بارکش غول بیابان شود

کسی که از پذیرفتن کم‌ترین کارو وظیفه‌ای شانه خالی می‌کند عاقبت گرفتار سختی‌ها و گرفتاری‌های بزرگ‌تری خواهد شد. هرکس از رنجی بگریزد گرفتار رنج سخت‌تر می‌شود.

هرکه می‌گوید نان و پنیر        تو سرت را بگذار و بمیر

تو دیگر حرف نزن. فضولی موقوف.

هرکه نان از عمل خویش خورَد        منّت (از) حاتم طایی نَبَرَد

به نیرو و کردکار خویش متکی باش و منت هیچ بخشاینده‌ای را نکش.

هرکه نقش خویشتن بیند در آب        برزگر باران و گازر آفتاب

هرکس به فکر نیاز‌ها و منافع خود است. مترادف: گشنه خواب نان می‌بیند تشنه خواب آب. یا: هرکه به فکر خویش است کوسه به فکر ریش است.

هرکی آش را خورده رَوَد پرده

هرکس سود کار را برده زحمت آن را هم متقبل شود.

هرکی با بسم‌الله جلو آمد با اعوذباللا نگاهش کن

با آدم ریا کار و متظاهر به دین مراوده نکن.

هرکی خربزه می‌خورد پای لرزش هم می‌نشیند

هرکه به کار خطیری دست بزند باید عواقب و ضرر و خطر آن را نیز تحمل کند.

هرکی عَنش می‌گیره        یاد مَنَش می‌گیره

هر کس کاری دارد به سراغ من می‌آید. فقط موقع خواهش و کار داشتن سراغ کسی رفتن.

هر گردویی گِرد است اما هر گِردی گردو نیست

گردو گٍرد است اما هر گٍردی که گردو نیست.

هر گِردی گردو نیست

گردو گٍرد است اما هر گٍردی که گردو نیست.

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

آن که گرانمایه‌تر است و بلند پایه‌تر، طبعاً مواضع‌تر است. صورت دیگر: زمین بلند آب نمی‌خورد.

هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق

                                            ثبت است بر جریدة عالم دوام ما

عشق نیروی حیات‌بخش دایمی است و آدمی به معجزة عشق پایدار خواهد ماند.

هر گُلی بویی دارد        (هر بتی خویی دارد)

هر کس و هر چیز خصوصیات مخصوص به خود را دارد. دو آدم یک‌جور نمی‌شوند. صورت دیگر: هرگُلی را رنگی و بویی دگر است. یا: هرگلی رنگی و هر مرغ نوایی دارد.E هر آشی یک مزه دارد.

هر گُلی زدی به سر خود زدی

1. اختیار با کسی بودن. 2. هر لطف و مرحمتی که در حق ما بکنی کرُم و بزرگی خود را نموده‌ای. هر لطفی کردن معرف شخصیت خود بودن. با بیش‌تر محبت و لطف و مرحمت کردن ارزش خود را بالاتر بردن. صورت دیگر: هر گُلی ریختن سر خودت ریختن.

هر ماهی خطر دارد        بدنامیش صفر دارد

همه خطا می‌کنند اما خطای شخص بخصوصی را بزرگ می‌کنند.

هر نشیبی را فرازی و هر فرازی را نشیب

هر سختی راحتی به دنبال خود دارد و هر راحتی سختی.

هزار تلخه از دولتِ سرِ یک گندم آب می‌خورد

پناه نیکان منبع خیر و برکت است.

هزار چاقو بسازد یکیش دسته ندارد

چاخان بودن. یک کار را درست نتوانستن انجام دادن. به قول وقرارش اعتمادی نیست. صورت دیگر: اگر صدتا چاقو بسازد یکیش دسته ندارد.

هزار دختر کور داشته باشد همه را یک‌روزه شوهر می‌دهد

بسیار زبان‌باز و حیله‌گر بودن. چرب‌زبان بودن.

هزار قورباغ جای یک ماهی را نمی‌گیرد

هزار چیز یا شخص غیر مفید و کم‌ارزش، فایده و اثر یک چیز یا شخص مفید و باارزش را ندارد.

هزار من ون باید که بالای یک من زر بنشیند

آغا بی‌بی، حالام را ببین.

هزار من گوشت شکار به چُس تازی نمی‌ارزد

نخواستن چیزی را که با منت هم‌راه است، هرچند که با ارزش و مورد نیاز باشد.

هزار نکتة باریک‌تر زِ مو این‌جاست

موضوع بسیار حساس و مهم است و نیازمند تأمل و باریک‌بینی بسیار است.

هزار وعدة خوبان یکی وفا نکند

دربارة بدعهدی و بی‌وفایی دوستان گفته می‌شود.

(همیشه) هشت کسی گروِ نُه‌اش بودن

همیشه وامدار و بده‌کار بودن. وضع مالی بسیار بدی داشتن.

هفت پادشاه را به خواب دیدن

به خواب عمیق فرو رفتن و خواب‌های خوش دیدن.

هفت خانه به یک دیگ محتاج شدن

فقیر بودن همة مردمان یک ده و یا یک شهر.

هفت خوان رستم را گذراندن

مقابله کردن با رنج‌ها و مشقت‌های طاقت‌فرسا یا مشکلات ناگشودنی.

هفت در را به یک دیگ محتاج کردن

کار عظیم و کمرشکن انجام دادن. مردافکنی کردن.

هفت‌ماهه به دنیا آمدن

بسیار عجول و شتاب‌زده بودن. صبر و تحمل نداشتن.

هلو برو تو گَلو

به کسی می‌گویند که بخواهد بدون رنج و زحمت چیزی را به‌دست بیاورد.

هم از توبره خوردن هم از آخور

از دو طرف استفاده بردن. مترادف: دوسره بار کردن. صورت دیگر: اسب ترکمنی است، هم از آخور می‌خورد هم از توبره.

همان آش و همان کاسه بودن

وضع بر همان منوال است که بود، هیچ‌چیز تغییر نکرده است.

همّت بلند دار که مردان روزگار 

                                    از همت بلند به جایی رسیده‌اند

با پشت کار و استواری هر نتیجه‌ای، ولو دوردست، حاصل خواهد شد. مترادف: هرکه را شد همت عالی پدید        هرچه جست آن چیز شد حالی پدید. [عطار]

همچین برو (که) نادر رفت        گوز از ون قاطر رفت

به کسی می‌گویند که در دعوا تهدید به قهر کردن و رفتن و برنگشتن بکند.

هم خدا را می‌خواهد و هم خُرما را

مترادف: دین و دنیا به هم نیاید راست. یا: گفتند خربزه می‌خواهی یا هندوانه گفت هردودانه.

هم‌دلی از هم‌زبانی بهتر است

توافق قبلی از هم‌سخنی برتر است. مترادف: هم‌زبانی خویشی و پیوندیست        مرد با نامحرمان چون بندیست.

همسایه به آدم از قوم و خویش نزدیک‌تر است

مترادف: روز قیامت اوّل از همسایه می‌پرسند.

همسایه را بپرس خانه را بخر

خوبی و بدی همسایه از خوبی و بدی خود خانه مهم‌تر است.

همسایه‌ها یاری کنید تا من شوهرداری کنم

به لحن طعنه و متلک به شخص تنبل و بی‌دست‌وپایی گفته می‌شود که برای انجام هرکاری از دیگران کمک می‌خواهد.

هم فال است هم تماشا

مترادف: هم زیارت است هم تجارت. یا: هم خرما و هم ثواب.

همة آتش‌ها از گور کسی بلند شدن

در مورد کسی می‌گویند که باعث فتنه‌ و گرفتاری‌ شده است.

همة آدم‌ها خریدنی هستند قیمتشان فرق می‌کند

هرکسی را با شناخت نقطه‌ضعف و رگ خوابش می‌توان به اطاعت وادار کرد.

همة دل‌ها دل است دل ما کاه‌گِل؟

کسی می‌گوید که بین او و کسانی تبعیض قائل شده‌ باشند.

همه را برق می‌گیرد ما را چراغ‌نفتی [چراغ‌موشی]

از بدبیاری گریزی نیست. آن‌چه انتظارش را نداری ناگهان بر سرت خواهد آمد. مترادف: همه را خر لگد می‌زند ما را خرچسونه.

همه را به یک چشم دیدن

هیچ‌تفاوتی در رفتار خود با دیگران قائل نشدن.

همه را به یک چوب راندن

با همه یک‌سان رفتار کردن. بین گناه‌کار و بی‌گناه فرقی نگذاشتن.

همه را نمی‌شود به یک چوب راند

همه زشت و بد نمی‌باشند. بین گناه‌کار و بی‌گناه فرق است نباید با هردو یک‌سان رفتار کرد.

همه سر و ته یک کرباس بودن

همة یک قٍشر مثل هم بودن. فرقی با هم نداشتن. مترادف: از یک قماش بودن.

همه قافلة پیش و پسیم

آدمی‌زاد تخمِ مرگ است.

همه‌کاره هیچ‌کاره است

کسی که خود را در هر کاری وارد می‌داند هیچ‌کاری را نمی‌تواند درست و کامل انجام دهد.

همه کاسه کوزه‌ها را سر کسی شکستن

همة گناه‌ها را گردن کسی انداختن.

همة گرفتاری‌ها همین صد سال اوش است

(به شوخی) زندگی دنیا همیشه با مشکل و سختی همراه است.

همیشه شعبان یک بار هم رمضان

دنیا همیشه به کام یک نفر نمی‌گردد. همیشه به دل‌خواه تو یک بار هم به دل‌خوا من. مترادف: در (دنیا) همیشه به یک پاشنه نمی‌گردد. یا: خر همیشه خرما نمی‌ریند. یا: همیشه آب به یک جو نمی‌رود.

هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

تملغ کسی را گفتن. کسی را بزرگ‌تر از آن‌چه هست جلوه دادن. حس غرور کسی را برانگیختن.E بادْ انداختن توی آستینِ کسی.

هنوز آب کفن کسی خشک نشده

اندک زمانی از زمان مرگ کسی گذشتن. تازه مردنِ کسی.

هنوز نزاییده جانِ دلِ بابا

نزاییده جانِ دل بابا.

هَوو هَوو را خوشگل می‌کند، جاری جاری را کدبانو

رقابت موجب فعالیت بیش‌تر و رشد بیش‌تر می‌شود.

هیچ بدی نرفته که خوبی جایش بیاید

مترادف: رحمت به کفن‌دزد اولی. یا: چون که آید سال نو گویم دریغ از پارسال.

هیچ بقالی نمی‌گوید ماست من ترش است

کسی روی خود و متاعش عیب نمی‌گذارد.

هیچ پیامبری تو قبیلة خودش قرب ندارد

هیچ صاحب منزلتی پیش نزدیکان خود دارای منزلت نمی‌باشد.

هیچ دودی بی‌آتش نیست

هیچ‌چیز بی‌انگیزه و علت نیست. مترادف: نالة آب از ناهمواری زمین است.

هیچ دویی نیست که سه نشود

معروف است که هرچه دوبار اتفاق بیفتد بار سوم هم می‌تواند اتفاق بیفتد. مترادف: تا سه نشه بازی نشه.

هیچ گرانی بی‌حکمت نیست و هیچ ارزانی بی‌علت

مترادف: ارزان به علت، گران به حکمت. یا: هرچه پول بدهی [می‌دهی] آش می‌خوری. یا: بی‌مایه فطیر است.

هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمی‌گیرد

هرکس برای نفع خودش کاری انجام می‌دهد.

هیزم تر به کسی فروختن

به کسی بدی کردن و خصومت او را برانگیختن.

هیزم تر دود برآرَد نه نور

استفاده از فرد نالایق نفعی ندارد و فقط دردسر ایجاد می‌کند.

-------------------------------------
آ | ا | ب | پ | ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و هـ ی
-------------------------------------

No comments:

Post a Comment